آرینا جونمی

صبح 90/6/17 ساعت ١١،نی نی بردیم برای واکسن دو ماهگی که خانوم  پرستار گفت بخوابونینش رو تخت و اومد و بوووووومممم رو هر دوتا پا و بعد قطره فلج اطفال و، نی نی گریه میکرد و جیغ میزد،مامان به فدات اشک منم در اوردی،تازه مامان بیرون اتاق بود نتونست بیاد تو وبا بابا رفتی واتاق رو سرت بود روز بدی بود بهتر باشی مامان.... مامانی مهربون 6/19 اومد دیدنت و این گل و برات اورد، خدا رو شکر زودی خوب شدی.     ...

  ٥ شهریور اولین روزی بود که با هم از خونه اومدیم بیرون ومن برات لباس خریدم و قدم زدیم ولی تو زود خوابیدی ....آرینای خوابالو ...

آرینای قشنگم ٤٠ روزگیت مبارک... ...

خانوم خانوما چی میخوای اینجوری نگاه میکنی نکنه ما کار بدی کردیم یا که کم کاری کردیم :)))))))) چرا وقتی به ما خیره میشی پلک نمی زنی؟یه پلک بزنا حالا من گفتم!!!!!!       ...

  با ارامشی که در توست اروم میشم،بهترین لحظات زندگی دیدن و بوسیدن توست،دختر نازم دیوانه وار عاشقتم....       ...

مامانی هی شیر بخور بزرگ بشی اونوقته که من میخورمت:))))))))))))))))))))))) ...

امروز آرینا اولین حمام زندگیشو با مامانی مهربون رفت،اخه اینقدر کوچولو هستی که مامان میترسه از دستش بیفتی... ...

                                                                                                            ...

  از وقتی اومدی کارت شده بخور و بخواب.....این همه منتظرت بودیم :)))))))))) پاشو باهم بازی کنیم ...

مامانی مهربون همراه ما بود و از من و تو مواظبت میکرد،شبم تا صبح بیدار بودیم تو میخوابیدی و بیدار میشدی......مامانی خسته شد تازه شروع شده مامان مهربونم،مرسی مامان خوبم مگه نه آرینا ..........این گل تقدیم مامان خوبم ...